یکی اون یکی 14
ماهی پرونی
یکی: من عاشق ماهی پرونیم.
اون یکی: ماهی پرونی؟
یکی: آره. بعد از اینکه ماهی گرفتم آزادشون می کنم.
اون یکی: منظورت ماهیگیریه؟
_ نه از گرفتنشون بدم میاد ولی عاشق آزاد کردنشونم.
_ خوب چرا می گیری؟
_ گفتم که. تا از آزاد کردنشون لذت ببرم.
_ خوب تو اذیت می شی و بعد لذت می بری. برایندش صفره.
_ نه . نیست.
_ چطور؟
_ چون لذت بردنش بعد از سختی کشیدنشه. بعضی موقع لذت می بری و سختی اش بعد از لذت بردنه میاد سراغت. طبق ریاضیات اینم برایندش صفره. اما زندگی ریاضی نیست. اگر سختی بعد از لذته برایندش منفیه و اگر لذت ماهی پرونی بعد از سختی ماهیگیریه برایندش مثبته.
_ چه استدلال عجیبی
_همیشه دومی ضریب بالاتری داره.
_ هیچ می دونی توی این گرفتن و رها کردن بعضی هاشون از بین می رن؟
_ آره. چون تحمل قلاب رو ندارن. اونم لذتبخشه.
_ برای اونها یا برای تو؟
_ منظورت از اونا کیا هستن؟ ماهی هایی که می میرن؟
_ منظورت چیه؟
_ ببین. شاید برای ماهی هایی که می میرن لذتبخش نباشه. البته شاید. اما برای نسل ماهی ها مفیده. ضعیف ها می رن و قوی ها می مونن. به نظرت یه ماهی که تحمل چند ثانیه قلاب رو نداره لیاقت زندگی کردن رو داره؟
_ یعنی اینکه...
_ می خوام یه راضی رو بهت بگم.
_ بگو
_ اونایی که می میرن از قبل مردن . فقط نفسشون چند وقت بعد بند میاد. اونا از لحظه ای که قلاب رو دیدن مردن. اونا به همون چند لحظه اسارت عادت کردن. بعضی ها ذاتا اسیرن. به این دلیل آزادن که فرصتی برای اسارت ندارن. اونها تعادل نسل خودشون رو از بین می برن.
_ ظالمانه است.
_ در نبرد شکار و شکارچی ، همیشه مقصر شکاره. چون اجازه داده که شکار بشه. یک شکار فقط خوش رو از بین نمی بره. اون انگیزه شکارچی رو برای شکار بعدی تقویت می کنه. یک شکار به خودش، نسل خودش و نسلهای آینده خیانت می کنه. اونقدر شکار می کنم تا نسل شکارچی هارو بردارم.
_ کاش شکارچی ها نبودن
_ تا شکار هست، شکارچی هم هست. این شکارها هستن که شکارچی ها رو تولید می کنن.
_ طبق حرف خودت اگه شکار نباشه خوب شکارچی ها هم نیستن. اونوقت هیچی و جود نداره.
_همه هستن. فقط اونها نه شکارن نه شکارچی. برای اینکه ببینیم چی می شن باید به اونجا برسیم. بیا. قلاب رو بگیر.