Saturday, December 15, 2007

يكي اون يكي 11

قبركن مشغول كندن
يكي: بلد نيست. جواب نداد.


اون يكي: جواب و بلد نيست يا بلد نيست جواب و بگه؟

يكي: ها؟

اون يكي: تو هم كه بلد نيستي.


-فقط تو بلدي.

- قشنگ شدي. شب بهت مياد.

- بي ربط بي ربط بي ربط

- ربطش خيلي مهمه؟

- بازم كتاب خوندي؟

قبركن مشغول كندن
- كتاب يا سطل زباله يا تراوشات ذهن ناقصم. وقتي گفته شده ديگه چه فرقي مي كنه؟

- هر وقت ميايم اينجا تو اينطوري مي شي. خل ميشي. سخت ميشي. ميزنه به سرت.

- سكوت...

- بيچاره مرده ها چه قبرستوني براشون مي سازن.

قبركن عرق پيشانيش را پاك كردو تن به تكرار داد

- قبرستون و براي زنده ها مي سازن . نه مرده ها.

- تا حالا اينطوري نگاه نكرده بودم. زنده ها مي سازن براي خودشون. بيچاره مرده ها هيچوقت نمي تونن قبرستون بسازن.

-
مطمئني؟
-تا حالا كه نساختن. ساختن؟

- خوب يه عده بد بخت كاراشونوانجام مي دن. مگه مثل زندها قاطرن؟
قبركن مشغول كندن
- يعني مي تونن؟ اگه همه بميرن...

- هميشه بدبختا فكر مي كنن خوشبختا بدبختن و بايد كاراشونو انجام داد. بدبختن ديگه.

- قبرستون ساختن بد بختيه؟

- ساختن بدبختي نيست. بدبختا مي سازن.

- چقدر سخت شد.

- مي بيني. منم بلد نيست.

- جوابو؟

- نه گفتنشو.

قبركن مشغول كندن ،يكي در فكر و اون يكي در لبخند. يك دقيقه بعد
يكي: (حيرت زده)چرا چرا بلدي(بيل و از قبر كن گرفت) بلدي(بيل و داد به اون يكي) خودت بكن.

اون يكي:
(لبخند) فاتحه يادت نره.
قبركن در حال استراحت

(86.9.23) 2.49 صبح.

Sunday, October 07, 2007

رودسر






Sunday, June 17, 2007

رودسر 2







Saturday, June 02, 2007

يكي اون يكي 10

اون يكي: احساس آرامش نمي كني؟

يكي: چرا

اون يكي: نگفتم. هي مخالفت كن.

يكي: مي گن غروبا نبايد اومد. خوب نيست.

- مي گن. اونا اينارو مي بينن نه ما رو

- چيزي مي شنوي؟

- نه. مگه تو مي شنوي؟

- نه.

- پس چرا پرسيدي؟

- مي خواستم ببينم جوگيري يا نه.

- (با لبخند) اينجا هم دست از مسخره بازي بر نميداري؟

- (قهقهه) اينجا عشقه. طلاست. هروقت هوس ميكنم كه دلم بگيره ميام اينجا.

- (با لحني مسخره) نه اينكه دلتم خيلي گرفته.

- خري ديگه. حتما هم تو خونت براي نماز چادر سر مي كني.

- تو هم كه عشق مي كني بديهيات و زير سوال ببري. احساس قدرت مي كني. نه؟

- راست مي گي . بايد مواظب باشي خدا زير چادر و نبينه.واااي. چه خداي شيطوني.

- اينقدر چرت نگو. فكر مي كني اينا چه فكري مي كنن؟

- اينا همه خونه هاشونن. غروبا نميان اينجا. مي دوني چرا؟

- چون اينا سكوت مي خوان.

- چند بار بگم. اينا خونشونن.

- (عصبي) اونا نه(دستش اطرافو نشون داد) اينا

- كور كه نيستم دانشمند. منم اينا رو مي گم.

- تو هميشه حقيقتو فداي كم نياوردن مي كني.

- تو هم فداي اثباتش.

- اگه نبودم كه تا حالا ده تا نمي شديم و اينا ما رو نمي خوندن.

- تو واقعا فكر مي كني اين مايي كه خودشو نصف كرده و ما دوتا رو به جون هم انداخته واسه نوشتن اين كارو كرده؟

- چي بگم. اون بيچاره هم دنبال فرمول حل خاك توي آبه.

-به نظرت پيدا مي كنه؟

- مهم نيست. مهم اينه كه راه بره.

- كاش يه فانوس مي آوردم.

- مطمئني؟

- چيو؟

- اينكه كاش؟

- مي شه نزني تو ذوقم؟ يه چيزي گفتم ديگه.

- موافقي برگرديم؟

- ممنون.

- مرسي جواب.

- تبم تركيد.

- امشب حسابي حواستو جمع كن.

- باشه.

- مسخره. چرا نگفتي چرا؟

- چون مي خواي اراجيف بگي. از لحن مسخرت مي فهمم.

- اي بابا . ننوشتم تا نفهمي.

- خره من مي شنوم. نوشته مال ايناست كه دارن مي خونن. حالا بگو چرا؟

- (آروم و در نهايت شيطنت) چون مي گن خدا هر كاري بخواد مي تونه بكنه.

- فردا يه چادر قطور تر مي خرم.

(قهقهه اي بلند چون جمع دوتاشون بود)

اون يكي: اينم كه تكون مي خوره مي نويسه.

يكي: ولش كن. شاسه.

- امروز چندتا اينا داشتيم؟

- اينايي كه خونشونن. اينايي كه خونشونن ولي ايناي قبلي نيستن و اينايي كه مي خونن. شد سه تا. خدا رو شكر من تا چها بيشتر بلد نبودم.

- نخنديم. الان اين مي نويسه. راستي چادرو فردا مي خري. امشبو چه مي كني؟

- امشب و نا چارم تحمل كنم ديگه.

-(لبخندي موزيانه) تحمل؟ خر خودتي.

(و خدا لبخند زد)

-

Tuesday, May 29, 2007

بدون شرح 1



Saturday, May 12, 2007

رودسر1



Tuesday, May 01, 2007

يكي اون يكي 9

اون يكي: فربد خوبه؟

يكي: فربد نه رامبد.

اون يكي: تو كه مي دوني كيو مي گم ديگه چه فرقي مي كنه؟

يكي: تو دوست داري اسمتو عوضي بگن؟

- والا اگه منظورش منم نمي دونم فرقش چيه؟ زبان براي راحتي اختراع شد ولي بعضي موقع خودش مشكل سازه.

- مثل اتوبان همت كه براي حل ترافيك كلنگش خورده ولي خودش عامل ترافيك شده؟

-(با لبخند) آره بامزه

- آره . رامبد خوبه. چطور؟

- هيچي. يه دفعه يادش افتادم. بي هوا...خيلي آرومه.

- آره

- چرا؟

- نمي دونم. ظاهرا كه پر و فهميده است. شايد اهل خودنمايي نيست.

- شايد

- چرا شايد؟ چرا با اون لحن؟

- آخه اونايي هم كه چيزي براي گفتن ندارن سكوت براشون بهترين راه خود نماييه.

- چرا تو اينقدر بد بيني؟

- منظورت واقع بينه؟

- نه. بدبين.

- چون تو خيلي ساده اي. منم اينطوري نباشم كه دو روزه قورتت ميدن.

- (شاكي و با لحني مسخره) همه بر مي گرده به من. به تو هيچ ربطي نداره. تو فرشته اي.

- چي بگم.

- (سكوتي كه از رضايت نبود)

- شايد اينطوري بهتر همديگرو بفهميم...

- ( در سكوت توجهشو جمع كرد)

- (انگشتشو بالا برد) به نظرت آسمون صافه يا ابري؟

- (به بالا نگاه كرد ولي ظاهرا هنوز شاكي بود)

- اينقدر دلخور نباش. معذرت. جوابمو بده.

- داشتم به همين فكر مي كردم. نمي دونم.چند بار ديگه هم انطوري بوده.

- خوب صافه يا ابريه؟

- نمي دونم. شك دارم. تو مي دوني؟

- آره.

- خوب صافه يا ابريه؟

- معلومه. ابريه.

- از كجا معلومه؟

- چون شك داري كه صافه يا نه.

پنج ثانيه سكوت

يكي: آخه چرا؟

اون يكي: چون آسمون صاف اونقدر واضحه كه هيچوقت شك نمي كني
.
يكي: (سكوت)...
.
اون يكي: مطمئن نيستم كه ابريه ولي مطمئنم كه صاف نيست. پس حتما ابريه.

يكي: دفعات قبلي هم همگي ابري بودن.

اون يكي: حالا قبول داري كه ساده اي؟

يكي: چه ربطي داره؟
.
...

Wednesday, April 11, 2007

يكي اون يكي 8

اون يكي: شماره عمه قمري اينجا چيكار مي‌كنه؟

يكي:كنسرو بادمجون رو گاز تركيد. مي خوام بدونم كسي و براي نظافت سراغ داره؟

اون يكي: زياد باهاش تماس داري؟

يكي: نه. هر وقت خونه رو بو گند برمي داره.، يادش مي افتم.

- اي بي شعور.

- چيه؟ دنبال جملات خوشگل مي گردي؟ (اشاره به اون يكي) مثل بعضيا كلمه بازي بلد نيستم.(با لحني مسخره) فضاي آشپزخانه سرشار از ميكروبهاي هوازيست.

- خيلي خوب. امروزم كه نچسبي. شد يه بار سرحال ببينمت؟

- برو بابا.

- زورت مياد حرف بزني؟جون بكن. ديوونه اي ديگه. مي دونم ديشب نخوابيدي. مي ميري بگي. بي اخلاق.

- (پنج ثانيه سكوت و با آرامش) فقط ديشب نبود. مدتيه.

- زياد فكرو خيال مي‌كني؟

- چي بگم؟ .

- به چي؟

- نمي دونم. وقتي بر مي گردم همه چيز يادم ميره. فقط اثرش مي مونه. يه سوال مي تونم بپرسم؟

- حتما. بپرس.

- تا حالا به آخر رسيدي؟

- چه عجب با اخلاق شدي؟ آره بارها.

- (متعجب)راستي؟ اصلا بهت نمياد.

- چه ربطي داره؟

- يه آدم چند بار تو زندگيش به آخرمي رسه؟

- به تعداد بزرگ تر شدنش. به اندازه جهش هاي شخصيتيش.

- خيلي خوب بابا. كشتي مارو با اين زبونت. حالا چطور بخوابم؟

- به خدا زده به سرت. خل شدي.

- برو بابا.

- مي تونم يه كم رك باشم؟

- (شاكي و ملتمسانه) به خدا حوصله نصيحتهاي از جنس تيكه تو رو ندارم.

- به درك. مي دوني وقتي تورو مي بينم ياد كيا مي افتم؟

- منتظرم. شليك كن.

- اونايي كه تو خلوتشون گوگوش و ابي گوش مي دن ولي تا يكي مياد شجريان مي‌ذارن و مي گن فقط استاد. مي دونم جواب ندي مي ميري. بگو.

- اينارو مي گي كه نگم؟ عمرا.

- خوب من شبيه كيام؟

- بازيگرايي كه نمي دونن بازيگرن. اونايي كه ادا در ميارن و خودشون نمي دونن. حرفاشون عالي و قشنگه. همه دوسش دارن. از حرفاش همه استفاده مي كنن، جز خودشون.

- كه تو كلمه بازي بلد نيستي. مي دوني يكي جونم بعضي موقع كم نياوردن اونقدر مهم ميشه كه حاضريم براي چيزايي كه اصلا قبول نداريم مباني نظري ببافيم.

- حرفمو نفهميدي.

- چرا. قشنگ گفتي. فهميدم و ديدم. مثل اينكه تو نفهميدي.

- حرف خودم يا خودتو؟......

Saturday, March 31, 2007

ساحل رودسر








Monday, March 26, 2007

رودسر


ساحل گسكر محله(رودسر)

.

.

.








باقي عكسارو اينجا ببينيد

Wednesday, March 14, 2007

يكي اون يكي 7


اون یکی: سلام. یه قرآن با ترجمه خوب می خوام. چی پیشنهاد می کنی؟

یکی: نمی دونم. خودم چند وقته تو این فکرم که تفسیر بخونم. اما طولانیه. البته می گن انواع و اقسام داره. اگه می خوای عصری می پرسم، بهت خبر می دم. یه سری سی دی های مترجم گویا هم هست.

- ممنون. کلا طرف تفسیر نمی رم تا خودم یه بار نخوندم. سی دی هم نه. کاغذو دوست دارم. اونم با صدا و لحن خودم.

- موافقم. کلا اهل یشگفتار و نظر دیگران نیستم، ولی این یکی برام فرق می کنه.

-عجیبه. من تازه شروع کردم. عجیب.

- (با لحنی آروم) خوبی؟

- (آروم) آره (سه ثانیه سکوت) خوبم (سه ثانیه سکوت). (بلند و شیطنت آمیز) راستی دیوونه خودتی گیس بریده.

- نظر لطفتونه.

- خواهش می کنم. وظیفم بود.

- من کلی تحقیق کردم. از بزرگترا هم پرسیدم. فهمیدم(با لحنی که روش تمرین شده بود) گیس بریده خیلی حرف بدیه. خیلی. نوچ نوچ. عجب دنیایی ها.

- اونا بزرگترن. من کوچیکتر. اونا بزرگش می کنن. من به جای حصار از نوازش استفاده می کنم. راستی موهات بلنده.

- (حيرت زده و با لبخند رضایتی که دوست نداشت نشون بده) عجب بچه پرروییه این. اگه میشه از همون حصار استفاده كنين. ممنون ميشم.

- راست می گی. حواسم نبود. توهم بزرگتری.

(پنج دقیقه سکوت)

یکی: ( مغموم و شاکی) حالا که کار به اینجا رسید. می خوام بگم که از بزرگتر بودن متنفرم.از دغدغه هاش. از مصلحت و از عاقبت اندیشیش. ندیدی؟ کم گفتم؟ نامردی دیگه. مشکل اینه که خودم دیدم اونایی که تو ذهنم"اخی.....کوچولو" بودن و فقط همین. چطور یهو غول شدن. حیف. خیلی حیف. باید.....اه...

اون یکی: می دونم . خوبم می دونم. فقط می خواستم تعداد اس ام اسات بعد از اس ام اسم به دو برسه. اگه ناراحتت کردم عذر می خوام.

-(شاد و شاکی) آخه چرا؟ خیلی نامردی. کاش یادم بمونه تو دیوونه بررسی عکس العملهای این و اونی. کاش یادم بره چیا گفتم. کاش می گفتی از اینکه مسخرت کردم شرمندم. اینطوری باورم می شد.

- مسخره؟ ابدا. حرفام کاملا جدی بود. فقط گیس بریده، یادت باشه هم اثبات کردی که کوچیکتری، هم جواب سوالمو ندادی.

سکوت
سکوت
سکوت.

Wednesday, February 07, 2007

يكي اون يكي 6

يكي: خوبي؟

اون‌يكي: سكوت

يكي: هي با توام.

اون‌يكي: سكوت

يكي: ميدونم چي شده. خوب نمي‌فهمه ديگه.

اون‌يكي: سكوت

-به خدا وقتي اينجوري مي‌شي قلبم درد مي‌گيره. تورو خدا.

-سكوت

-مي‌خواي برم برات سيگار بگيرم؟

- سكوت

-بابا فهميدم كه مي‌دوني كه من مي‌دون. چي گفتم. مردشور اون سياست لعنتي‌تو ببره. برام تعريف كن. سبك مي‌شي.

- سكوت

-حتما تودلت داري مي‌گي اين خوبه و بحث نسبيت و داري مرور مي‌كني. احمقي به خدا.

- سكوت

-اي بابا بي‌رحم تو كه مي‌دوني به منم سرايت مي‌كنه. به خاطر من يه حرفي بزن.

- سكوت

-اصلا مگه چي شده ؟ خوب نفهميد. بابا خودشمنمي‌دونه چي‌كار كرد.

- سكوت

-(آروم وباخودش) اين كه شد عذر بدتر از گناه. (بلند و با اون‌يكي) مي‌دوني اون‌يكي جونم، آدميزاد جماعت موجود عجيبيه. هركس يه جوري بهتره. بعضيا تو اس ام اس قشنگترن، بعضيا وقتي كسي پيششون نيست، بعضيا تو نوشته هاشون، بعضيا وقتي ساكتن، بعضيا تو كتاب خونشون بعضيا هم تو عكساشون.
(بعد از پنج ثانيه سكوت ادامه داد) من اونايي‌و بيشتر دوست دارم كه وقتي عصبانين بهترينن. اميدوارم بفهمي چي گفتم. چون عكس منظورم خيلي راحتتر برداشت ميشه. چي كار كنم. همينقدر بلدم.

- سكوت

-من‌و باش. اومدم ازت كم بشم، باهات جمع شدم.

- سكوت

-آخه هيچي نمي‌خواي بگي؟

-- سكوت

-مي‌خواي برم باهاش صحبتكنم؟

- سكوت

- خوب بعضيا اينطورين ديگه. با چركي كردن بقيه آروم مي‌شن. شما هم كه مسيرتون جداست. خيلي طول بكشه دو يا سه سال ديگه است. بعد هركي ميره دنبال زندگيش.

- سكوت

-مي‌دوني چرا بعضيا نمي‌دونن چقدر تلخن؟

- سكوت

- چون زود آشتي مي‌كنن. مي دوني چرا زود آشتي مي‌كنن؟

- سكوت

- چون زياد همديگرو مي‌بينن. آره اگه فكر مي‌كني ميزان صميميت، تعداد ديدارو تعيين مي كنه اشتباه مي‌كني. دقيقا برعكسه.

- سكوت

- مي‌دوني اين معنيش چيه؟

- سكوت

- معنيش اينه كه موقعي مي‌فهمه كه نبينيش. يعني وقتي كه هم خوب نيست. هم بده. چون نتيجش عذاب وجدانه.

- سكوت

-از اينجور آدما زيادن.

- سكوت

- اينجور آدما ذاتا بد نيستن. تازه خيلي هم مهربونن. تنها بديشون اينه كه نمي‌دونن بدن.

- سكوت

- اصلا تا حالا فكر كردي شايد تو يكي از اونا باشي و اونم در موردت اينطوري فكر كنه و اون يكيشم همينارو به اون بگه.

- سكوت

- مي دوني، هر آدمي از يه فاصله اي دورتر و از همون فاصله نزديكترزيباييشو از دست مي‌ده. اين فاصله رو پيدا كن.

- سكوت

- آره حق داري. نسبتشون يك به بينهايته ولي يادت باشه كه هر كس در يه فاصله‌اي بسيار زيباست. سستي و وسواس و بذار كنار
آذر 85

كليه حقوق مطالب‌‌موجود دراین وبلاگ برای نويسنده‌ محفوظ ‌می‌باشد